کد مطلب:137400 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:255

فضه، دست پرورده ی زهرا
راویان اخبار روایت كنند كه: زنی از اهل هند بود به نام «فضه» كه برای انجام بعضی از كارهای خانه ی فاطمه علیهاالسلام به آن جا رفت و آمد داشته و كنیزی ایشان را می نمود. این بانوی بزرگوار، بعد از ترددهای بسیار، و در پرتو تعلیمات و تربیت فاطمه زهرا علیهاالسلام از جمله زنان پرهیزگار و صالحه گردید، به قسمی كه او یكی از اعضای آن خانواده محسوب شد.

از آنچه كه درباره ی فضه حكایت شده این گونه استفاده می شود كه وی بعد از بانویش فاطمه علیهاالسلام بیست سال باقی ماند كه در طول این مدت به جز آیات قرآن چیز دیگری نمی گفت. چنان چه علامه مجلسی روایت كرده است: «یك سال فضه همراه چهار پسر خود راهی حج


شد، در میان راه از قافله عقب افتاد، و راه را گم كرد (از این ماجرا چند روز گذشت) پس مردی از اعراب بادیه (به نام ابوالقاسم قشیری كه خود گوینده این داستان واقعی بوده است) او را دید، و قبل از این كه به او سلام دهد گفت: تو كیستی؟

فضه گفت:

«و قل سلام فسوف تعلمون».

و بگو سلام، به زودی خواهند دانست. (زخرفت: 89)

پس آن مرد سلام كرد و پرسید: در این جا چه می كنی؟ گفت:

«و من یضلل الله فما له من هاد».

و هر كه را خدا گمراه كند (و پس از اتمام حجت به گمراهی خود واگزارد) دیگر او را هیچ راهنمایی نخواهد بود. (زمر: 36)

(فهمید كه راه را گم كرده است)، پرسید: آیا از جن هستی یا از انس؟ گفت:

«یا بنی آدم خذوا زینتكم».

ای فرزندان آدم زینتهایتان را برگیرید. (اعراف: 31)

(بدین طریق فهماند كه انسان است)، پرسید: به كجا می روی؟ گفت:

«ولله علی الناس حج البیت».

خداوند حج را بر مردم مستطیع واجب كرده است. (آل عمران: 97) (پی برد كه عازم به مكه است)، پرسید: چند روز است كه از كاروان جدا شدی؟ گفت:

«و خلقنا السموات و الأرض فی ستة ایام».


«ما زمین و آسمان را در شش روز خلق كردیم» (اعراف: 7)

(یعنی شش روز است كه از كاروان جدا افتاده ام)، پرسید آیا به غذا احتیاج داری؟ گفت:

«و ما جعلناهم جسدا لا یأكلون الطعام».

و ما پیغمبران را بدون دنیوی قرار ندادیم تا به غذا محتاج نباشند. (انبیاء: 8)

(معلوم شد میل به غذا دارد)، پس به او غذا داد و گفت، شتاب كن تا به قافله برسیم. گفت:

«لا یكلف الله نفسا الا وسعها».

خداوند كسی را تكلیف نمی كند مگر به قدر توانایی او. (بقره: 286)

گفت: بسیار خوب، پشت سر من بر اسب سوار شو. گفت:

«لو كان فیهما آلهة الا الله لفسدتا».

اگر به جز خدای یكتا خدایانی وجود داشت، همانا خلل و فساد در آسمان و زمین راه می یافت. (انبیاء: 22)

كنایه از این كه وجود یك مرد و یك زن تنها ممكن است فساد انگیز باشد. لذا از اسب پیاده شد و او را به تنهایی سوار كرد، (وقتی سوار اسب شد) گفت:

«سبحان الذی سخر لنا هذا».

پاك و منزه است خدایی كه این را مسخر ما گردانید. (زخرف: 12)

وقتی به كاروان رسیدند از او پرسیدند: آیا از بستگان تو كسی در قافله هست؟ (چهار آیه را پشت هم خواند) گفت:

1- «و ما محمد الا رسول».


و محمد صلی الله علیه و اله جز فرستاده ای نیست. (آل عمران:144)

2- «یا یحیی خذ الكتاب بقوة».

ای یحیی كتاب را با قوت بگیر. (مریم: 13)

3- «یا موسی انی انا الله».

ای موسی، منم خداوند. (قصص: 30)

4- «یا داود انا جعلناك خلیفة فی الارض».

ای داوود، ما تو را نماینده ی خود در زمین قرار دادیم. (ص: 26)

پس قشیری آن چهار نفر را به اسم صدا زد و از آن زن پرسید: این افراد با تو چه نسبتی دارند؟ گفت:

«المال و البنون زینة الحیوة الدنیا».

مال و فرزندان زینت زندگانی دنیا هستند. (كهف: 46)

وقتی آنها آمده و نزد آن زن رفتند، رو به آنها كرده و گفت:

«یا ابت استأجره ان من استأجرت القوی الامین».

پدرم، او را استخدام كن، چرا كه بهترین كسی را كه استخدام می توانی كنی، آن كس است كه نیرومند و امین است. (قصص: 26)

(یعنی به او مزد و پاداش بدهید)، آنها مقداری پول به آن مرد دادند، آن زن گفت:

«والله یضاعف لمن یشاء».

و خداوند آن پاداش را برای هر كس كه بخواهد چند برابر می كند. (بقره: 261)

(یعنی زیادتر بدهید)، آنها نیز به پاداش افزودند. قشیری از پسران آن زن پرسید: مادرتان كیست و چه مدتی است كه این گونه سخن


می گوید؟ گفتند: این زن «فضه» است كنیز حضرت زهرا علیهاالسلام. و بیست سال است كه به غیر از قرآن از زبان او چیزی شنیده نشده است». [1] .



(مفتقرا، متاب رو، از در او به هیچ سو

زانكه مس وجود را فضه ی او طلا كند)




[1] بحار الانوار، ج 1، ص 26.